باورش برای همه سخت بود که یکروز من اسلحه دست بگیرم، در ارتفاع هشت متری بروم داخل برجک و نگهبانی بدهم .. من آنقدر وسط بیابان باشم که تا چشم آدمیزاد کار می کند هیچ موجود زنده ای نیست و یکباره ، امان از ساعت سه و نیم صبح! امان از آنهمه باد و بارانی که بیاید و نصف مردم شهر حتی کنار بخاری هایشان سرما بخورند .. الحق که باورش برای خودم هم سخت بود.

هیچ فرقی ندارد آدم در چه دوره ای از تاریخ زندگی می کند .. ساسانیان باشد، افشاریان، قاجاریان باشد، یا همین حالا .. حتی فرقی نمی کند در چه سطحی از رفاه است .. آدم آنجا به اولین چیزی که پی می بَرَد، ارزش واقعی خانه و خانواده است.

من

+ تا پنجاه روز ِ دیگر ..