تصور کنید زمستان است و شما تمام روز را نشسته اید توی خانه، با هوای مطبوع، لباس مناسب .. از قضا عصر برایتان مهمان می آید و شما بدون اطلاع از سرماخوردگی مهمانتان با او دست می دهید، روبوسی می کنید و عاقبت، شب تا صبح در تب ِ یک سرماخوردگی بیخود و بی جهت می سوزید. یعنی مثل آش نخورده و دهان سوخته.
حالا من انگار دست یک دختر عاشق را بگیرم، لبهایش را ببوسم و او را تنگ در آغوشم بفشارم .. انگار یک همچین اتفاقی بیفتد و گرده های عشق، از راه لمس ِ یک دختر عاشق به روحم نفوذ کند، مرا پُر کند و قلبم را بترکاند .. بووم! تمام ِ دیشبم را تا صبح در تب ِ یک عشق ِ بیخود و بی جهت می سوختم. بی هیچ پای عشقی، دست معشوقی .. مثل آش نخورده و دهان سوخته.
برداشتی کوتاه از آهنگ کاروان ساخته ی استاد مرتضی محجوبی :
دست و پاشکسته با ساز خودم
فوتو بای : خودم
ازم خواسته بود برای یکی از آهنگاش با سه تار ملودی بسازم. درنهایت امروز برای تست رفتم استدیو و با یکم بالا و پایین به اینجا رسیدیم :
سه تار : دست و پا شکسته با ساز خودم
+ طبیعتن فایل بالا هنوز در حد اتوده و جای کار زیادی داره.
با هادی رفتیم حوزه هنری، کلاس آموزش مربیگری سرود .. قرار بود یکم براشون از ویژگیای سازی که میزنیم بگیم و بهشون یاد بدیم چطوری میشه محدوده ی صدای یه نفر رو با استفاده از ساز پیدا کرد .. گفتنیارو که گفتیم و تموم شد، بعدش گفتن حالا اجرا .. که ما سرمون رو انداختیم پایین شرو کردیم .. یهو دیدیم اونا هم همینطوری دارن اضافه میشن .. دیگه با تمبک و کیبورد و همخوانی و حتی با بشکن زدن :))
بخشی از دورهمی امروز
+ عمو جان،وقتی ازت میپرسن هندونه چه رنگیه،چی جواب میدی؟میگی سبزه؟
- نه میگم قرمزه.
+ خب پس چرا این آدامس موزیا که میخوری رنگش زرده؟
اون :|
+ ینی تو نمیدونستی اینا با پوست موز درست میشه؟
اون :|
هیچی دیگه .. بچه بدو بدو رفت آدامس رو از دهنش درآورد انداخت تو آشغالی :)))